بسم الله الرحمن الرحیم-خاطره-یک خاطره در دانشگاه لندن با یک دانشجوی ایرانی صحبت میکردیم- ایشان فرمودند شما بعضی قرصهای روانگردان راخوردهاید گفتم نه گفت اگربخورید یکدفعه حس میکنی نیمکره راست مغز است ابوعطا میزند ونیممکره چپ مغزات سنفونیک میزند واین جریان این کشور است- غرب معدن روش تحقیق ونتجیه گیری است وما انشائالله دربرزخ انجام خواهیم داد- در سر کلاس روش کشف عواملی بود که ایجاد انگیزه قوی میکند ومن یک روش پیدا کردم که از توی خیابانها ردمیشوم هرمغازه را سه بار نگاه کنم وانهائی زیاد جلب توجه کرده دلیلاش رابدست اورم ودفعه بعد انهائیکهمهم نیستند یک بارنگاه کنم واستاد گفت روش خوبی است وسه را به پنچ تبدیل کند وروزی از من پرسید چه چیز جالبی رادیدی گفتم یک کس را دیدم که غرق خواندن ورزنامه بود با حالتی شگفت ایشان گفت شما هرگزچنین کاری نکن هم خطرارت وهمضرر ومورد خوبی است دفعه بعد به بهانهای برو ازایشان سئوال وتاریخ روزنامه وان مقاله را در ذهن یاداشت کن وانرا بخوان ویکفرضیه برای ان بسا واز سیزده نفر به گو که انرا بخوانند ودر قیافه انان دقیق شود که چقدر تحت تاثیر واقع شدندویرانجام دلیل انرا کشف کن ومتوجه میبشوی بایددتخصصی کار کنی وچقدر مطالعه داشته باشی در سرکلاس کارگردانی در دردبیرستان گویا دوسال پیش ازمن یک دختر خانم درباره فیلم مکبث ادعا کرده بود که یک جمله را میشود به مراتب بهتر گفت که کارگردان انفیلم انگلیسی بود وخانم استاد گفت بود برو وانجمله بساز وایشان شاعره بود وشعر بچه ها ادیت وویارستاری میکرد دوسال کار کرده بود ونود دفتر بزرگ ازجملات مشابه بدست اورده بود وانروز سر کلاس جمله خوداش راخواند وخانم استادگفت زیادبهتر از جمله نویسنده نبود درحالیه کل سناریو دوسال نوشته شده است وحالا جساب کارگردانی بکن چقدر باید مطالعه داشته باشی- روزی در خیابان فردی دیدم غرق مطالعه بود رفتم جلو درحالیکه مقاله نگاه میکردم پرسیدم ایا ازمارلون براندو مقاله دارد با ژست ایتالیائی-فرانسوی گفت اصلا راجع به سینما صفحه مخصوصی ندارد ولی این مقاله بسیار شگفت انگیز است وباتاثر زیاد به همان سبک وسط روزنامه اورد عکس کوچک یک دختر خانم جوان که موی بور داشت وکلهاش را مردانه زده بود وبه نظر میرسید که پیراهن مردانه پوشیده است کمی از گردن پائین ونیمرخ وگفت نگاه کن کنار یک داستان یک قتل انرا چاپ کردن انها نمیخواهند که به ایشان بال وپری بدهند- من بلافاصله به دانشگاه لندن امدم ودرکتابخانه اصلی روزنامه را پیدا کردم وان مقاله راخواندم ویک میزراگرفتم که دوتا صندلی داشت واولین دانشجوئی امد که کتاب بدهد ایشان را صدا کردم وگفتم لطفا این مقاله به خوانید هیج عکسالعمل خاصی نداشت وفقط دوباره کمی توجه کرد از اوپرسیدم مقاله چطور بود ایشان گفت بسیار معمولی گفتمایاجملهای شمارا تحت تاثیر قرار داد یکجمله را گفت من که اصلا دلیلاش رانفهمیدم دلیل را سئوال کردم شروع کردبه دلیل اوردن برای من هیچ اثری نداشت ولی توجه به ان منطقی بود درست مانند انکه با یکفرد مریخی صحبت کنم ایشان ازمن پرسید کدامجمله شمارا تحت تاثیر قرار داد گفتم جمله دوم- خندهای کرد وگفت واقعا؟!